زندگے جاریست

ساخت وبلاگ
-چرا من بلد نیستم مثه اینا اینقد قربون صدقه برم؟  +چون دروغه,چون معمامله ست و هیچ کدومش واقعی نیست... میگن ولی در اصل اینا حرفای دلشون نیست و تظاهره...   وقتی اینا رو بهم میگف نمی فهمیدم... ینی عمق گفته شو درک نمیکردم ... تا امروز! امروز ک ی فیلم خارجی دیدم ک خیلی اتفاقی داشت زندگی دوتا دوست رو مقایسه میکرد... ی دختر ساده پوش و معمولی ک اصن هیچ ویژگی زنانه ای نداشت و دنبال کارش بود و سرش ب کار خودش بود.  و  هم خونه ش ک انواع پدیکور و مانیکور و لباسا و آرایشای مختلفو داشت و کلی کیس داشت و معشوقه چند نفر بود و پول میگرفت در عوض!  جالب بود واسم, معشوقه خودش میگف اینا همه تظاهر و دروغه,این ک دست همدیگه رو می گیریم تو خیابون و بوسه میزنیم و با ی بار دیدن باهم جور می شیم... خودمونم می دونیم دروغه و تنها معامله ست. من پولمو میگیرم و اونام رابطه دارن  خوب ک فک میکنم می بینم راست میگه,منم داشتم کم کم ب همین سمت متمایل می شدم! البته با این تفاوت ک با سادگیم همه چی رو ب هم میزدم! طوری ک الان ک محمد هنوز با اون دختره دوسته وقتی سادگی منو و خنگ بازیامو دید گف ماه بانو من واست احترام خاصی قائل بودم زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : ساده ترین راه خودکشی,ساده ترین راه معافیت سربازی,ساده ترین راه دانلود از یوتیوب, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 145 تاريخ : دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت: 23:09

اول ک اینجا می نوشتم,فقد واسم ی جایی بود ک درد دلامو بنویسم,غصه هام و شادیام و خاطره هام ثبت بشن....  اما یکم ک گذشت, خیلی دوست پیدا کردم...  خیلی کامنتای صادقانه ک مثه همه ی دوستای نزدیکم واسم شدن....  اسم نمی برم چون خودشون میدونن...  مرسی از راهنمایی های همتون...   دیشب ب امیر گفتم, گفتم میخوام دیگه ب دوس داشتن فک نکنم, میخوام برم دنبال زندگیم, ناراحت شد,از اون اوکی های از رو ناراحتیش گفت و دیگه حرفی نزدیم,  میدونم بد ناراحتش کردم,اونم بعد این ک واسم خب مرام گذاشت و حواسش بهم بود بعد محمد,ولی خب چرا نمیگه اگه دوسم داره, منم دارم ضجر میکشم دیگه... خب مجبورم,مجبورم برای محافظت از روحیه خودم دست بکشم فعلن از همه تا روحم دوباره تازه بشه حالم بهتر بشه...  دیگه خواستگارم ک بیاد بیخودی رد نمیکنم,گرچ ک واسه رد کردن قبلیا هم دلیل محکم و منطقی داشتم...   اگه واقعن دوسم داشته باشه, خب میاد,اگر ن, خب دیگه سرنوشته,باید تو زندگی درداشو تحمل کرد... راستش ی دلیل دیگه ک با امیر بهم زدم,از روی حس غریب ه دوس داشتنم بود,این ک گاهی ب صفحه اون دختره مورد توجه امیر سر میزنم و می بینم پست غمگین یا عاشقانه زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : زندگی جدید امپراطور,زندگی جدید امپراطور 2,زندگی جدید امپراطور کامل,زندگی جدید امپراطور دوبله فارسی دانلود,زندگی جدید قسمت دهم,زندگی جدید قسمت نهم,زندگی جدید, نیلوفر,زندگی جدید قسمت دوازدهم,زندگی جدید,زندگی جدید من, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 127 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 2:02

از وقتی ک یادم میاد,پسرعمه کوچیکه دوسم داشت,عاشق ن! فقد دوسم داشت... منم بدم نمی اومد ازش و دوسش داشتم,هم سنم بود ولی مغرور و فهمیده بود,همین تیپ و استایلی ک من می پسندم. گذشت و گذشت تا این ک ما بزرگ شدیم و بیست و دو سه ساله شدیم,عمه کوچیکه با مامان من دوست بودن قبل ازدواج مامانم ولی الان دشمن خونی هم! من از همون اول میدونستم ک ازدواج من و پسرعمه نشدنی ه. هم ب خاطر عمه هم مامان... تا این ک عمه کوچیکه خیلی نامحسوس و غیرمستقیم اشاره ای کرد واسه من,ک مامان هم نامحسوس عمه رو شست و فهموند ک نمیدم. اینا ب کنار,پسرعمه مغروره عین من,وقتی بی محلی های منو دید و بعد ی جریان ک فک کرد من نمیخوامش حس کردم ب غرورش برخورد و دیگه کمتر تو مهمونیا اومد,بعدم متوجه شدم از گوشی بازیاش با کسی دوست شده  تا پارسال ک بعععله خبر اومد پسرعمه جان با دختر یک کارخونه دار بزرگ شهر رل زده و حالا میخواد بگیرش. خلاصه نگم ک منم حسودیم شد,ولی چ کنم وقتی مادر و عمه ب خون هم تشنه بودن... تا مدتها بعد عقدشون,تو یکی از مراسمای فوت پدربزرگ پسرعمه حس میکردم هنوز دوسم داره,چون واسه ناهار چهلم پدربزرگ اومد تنهایی پشت میزی ک من نش زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : مادر زن جان, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 2:02

امروز با امیر قرار صبحانه گذاشتیم,9 و رب اومد دنبالم همون جای همیشگی, قرار بود بریم کافی شاپ چیلی چیز,ی صبحونه مشت بزنیم ک ب پیشنهاد امیر رفتیم ته طرقبه املت بزنیم اصن باورم نمیشه ک یهو عشقش تو وجودم شعله زده,ی عشقی ک هفت سال سعی کردم پنهونش کنم...  ک سعی کردم با رفتن با این و اون از سرم بیرون کنم,اینجوری رسوام کرد! اینطوری یهو فوران کرد!! عشقی ک هرلحظه می ترسیدم مثه اولا پسم بزنه,تا فاصله ی طرقبه تو این فکر بودم ک چقد با محمد تنها بودم! تو همین چهار ماه,بود ولی نبود! تو ماشینش آهنگ ک میزاشت ذهنم میرف سمت امیر,ولی تلقین میکردم ک تو باید محمدو بخوای,باید با اون بری چون امیر نمی پذیرت....  چون تموم شده...  چون مغروره بهت نمیگه ... محمدو دوست نداشتم و حتی از حرفاش تو چالیدره حرصی میشدم, یادمه تو همون چندبار بیرون رفتنمون من دائم از حرفاش,بچه بازیاش,ناراحت میشدم و اونم هربار بعد برگشتن پی ام میداد ک از دلم در بیاره...  اما ب خودم فهمونده بودم ک غیر اون چاره ای ندارم و باید دوسش داشته باشم!! ک حالا امروز,فهمیدم ک من هرلحظه عشقمو سرکوب میکردم,چیزی ک هربار تو فالم می نوشت و من میگفتم چی میگه؟ زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehappylife913 بازدید : 156 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 2:01

اامین و سپهر و سلاله ی برنامه جور کردن واسه آتیش و سیب زمینی کبابی و گردو کبابی! این دیگه آخرین باریه ک باهاشون بیرون خواهم رفت... بس ک از رفتارای امین این دفه متنفر شدم! خودشو تو جمع غیر از خودمون ثابت کرد! چیزی ک همیشه خودش میگه!  اینقددد بی محلی و بی توجهی کرد,انقد سر ب سرم گذاشت و حرف گفت,انقد سلاله سلاله کرد! تا می اومدم حرف بزنم میگفت تو الان هم سنات دوتا بچه دارن! منو ب شکل خانم فلانی صدا میزد! اینقددد اذیتم کرد ک همه ی اون آتیش درست کردنا,سیب زمینی آتیشی و اون طبیعت فوووووق العاده زیبا ک کلی عکاس و مدلینگ اومده بودن,کوفتم شد...  ازش متنففففرم.... بخاطر حرفایی ک زد,بهم میگه باز قاطی نکنی همه عکساتو پاک کنی!بخاطر این ک اینقد بهم بی محلی کرد ک حس میکردم چقدددد تنهام,چقدددد... دیگه اصصصلن,بمیرمم نمیرم باهاش جایی...   زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : بیخودترین عکس, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 128 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 2:01

دیدی گفتم باور این روزا سخته؟ دیدی راست بود حرفام ماه بانو؟ دیدی ک امیر ب تو عشق نداشت,دیدی اومدناش بی معنی بود؟ دیدی یهو نصفه شبی,عکس اولین کافی شاپی ک باهاش رفته بودو پست کرد؟  یهو همه چی داره رو میشه!!! اون از محمد,این از امین ک رفتیم با سلاله بیرون اینطوری کرد ,اینم امیر! چرا امیر همیشه عاشق دخترای بداخلاقی ک ازش بزرگترن میشه؟  دیدی تو دلش جا نشدم...  دیدی..  دیدی دعا بی معنیه,من دیگه هییییچیو باور ندارم,هیچی  دیدی میگف برو با امین بی دلیل نبووود؟ واسه این بود ک دلش با اونه الان...  خب پس کارای اون روزش چی بود,اونا چی بود...  خسته م خدا... اگه هستی ک خودتو نشون بده...   زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : خسته م,خسته م از زندگی,خسته مهدی موسوی,خسته م خدا,خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه,خسته مرد,خسته من,خسته م خدایا,خسته متن,خسته معنی, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 2:01

امیر مریضه یا من دیوونه م؟! هرررچی فک میکنم نمیفهمم! نمیفهمم چرا وقتایی ک با محمد بودم تا میگفتم کجایی,میییی پرید از خواب هاااا,از خواب! بعد می اومد ک بریم جایی اونم رفتاراش برخلاف همیشه! توجه نشون میداد,ب زور حساب میکرد, نمیدونم از فارست گامپ حرف میزد,از سریال فرندز و تاکیید موکد ک ها ب من میگن تو مثه فلانی ای ک حسشو هیچ وقت نمیگه و...   من زده ب سرم؟؟؟ شاید بخدا من دیوونه م...  بس ک خنگ و احمقم...  شاید من مورد دارم خب... اینا آدمن یا ی مشت هوسباز دخترباز ک دورم جمعن؟؟؟؟ من ک لااقل دوست معمولی ام و تکلیفم معلومه و مثه اینا با حرکت و ایما و اشاره ک نمیییییگم میخوامتون!!! اینا ک گند زدن ب همه چی دیگه...   امین از سر شب تا دو و سه تو گروه,تو پی وی عذرخواهی میکرد!!!! خله؟؟؟ دیوانس؟؟؟ من خیلی صریح گفتم چیزی شده ک ببخشم؟ من اصن بهت فککک نمیکنم!! گف پس چرا باهام اینجوری ای, تو دلم گفتم تازه شروع شده, بعدشو بببن...   خدا هستی واقعن؟؟؟ من دارم تاوان چیو میدم آخه...  اینا چی بود تو دامن من انداختی...   وای ک امیر اصصصصلن واسم قابل باور نیییست!!! اون دیگه چرا...   دلم میخواد فقد برم... فقد برم زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : میشه برم کربلا,کی میشه برم حرم,کی میشه برم دیدار حرم,یعنی میشه برم کربلا,پشیمون میشه برمیگرده, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 158 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 2:01

صب ی کانال مشاوره ای واسم خواهرجان فرستاد,همین طوری رفتم تو کانال و موردا رو میخوندم تا ببینم درد کی شبیه منه! چیزی نگم بهتره! موردای ازدواجی ک همه ب ظاهر صلاح و خوب بوده ولی بعد یکی دیده شوهر مذهبیش گ.ی هست,یکی دیگه شوهرش س.ک.س گروهی تقاضا کرده!!! یکی شوهرش خسیس ه سال تا سال پول نمیده کادو روز زن نمیده!!!  همین شد ک حرفای امین اومد جلو چشام,ک میگف چرا ناشکری میکنی, خداتو شکر کن فهمیدی چیه و تموم شد و تو زندگی بدبختت نکرد! و اینو یکی از خواننده های وبلاگم هم تایید کرد و نوشته بود...  خدایا ممنون ک هستی,ممنون ک تو مث بنده هات از ظاهر قضاوت نمیکنی و ذات آدما رو می زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehappylife913 بازدید : 174 تاريخ : پنجشنبه 13 آبان 1395 ساعت: 18:59

امیر از وقتی ک جریان محمد فهمید,سعی میکنه مراقبم باشه,باهام میاد بیرون, بهم توجه میکنه. وقتی براش رفتارای امینو توضیح دادم,بهم گف دوستداره, تا ی ماه دیگه منتظر پیشنهادش باش...  راس گف,امروز امین بهم ز زد گف دانشگاهی؟ بیا بریم شهر بازی...  ولی... ولی امین وقتی اینا رو گفت ک من از امیر خواستم باهام بیاد بعد کلاسم بیرون.. تو راه بودم ک امین اینو گفت...  چرا همیشه واسه من اتفاقا هم زمان میشه همیشه... دیر گفت امین...  وقتی گفت ک من یهو حس کردم دلم پر از اولین عشقم,پر از مهر امیر شده...  این مدت ک با محمد بودم اصلن ب امیر فک نمیکردم,اصن نمی دیدمش,هی باهام می اومد سینما,می زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : عشق اول,عشق اول مهدی احمدوند,عشق اول زن چندم,عشق اول احمدوند,عشق اول نیما,عشق اولم,عشق اول مهدی احمدوند دانلود,عشق اول از مهدی احمدوند,عشق اولی,عشق اول کامران مولایی, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 13 آبان 1395 ساعت: 18:59

دیشب پیله کرد ک تو چرا اینقد عوض شدی,پیله کرد ک تو ب ازدواج فک میکنی آره؟ گفتم آره... عصبی ام,رسوام کرد! چیزی ک نبایدو صریح پرسید و رسوام کرد...  من چرا گفتم, من چرا جواب دادم,شاید ترسیدم از دستش بدم...  

حالا دیگه همه چی خراب میشه,حالا دیگه چیزی مثه قبل نمیشه... دیگه من ک دستم خونده شد, فهمید میخوامش...  ببینیم چی میشه بعد از این...  ای کاش نمیگفتم... 

زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : چرا؟,چرا؟ محض ارا,خدایا چرا؟,جوانان چرا؟,آخه چرا؟,خدا چرا؟,میدونی چرا؟,کافه چرا؟,دروغ چرا؟,واقعا چرا؟, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 6:04

خدایا دمت گرم ک هستی... دمت گرم ک حواست هست,چند وقتی بود ک فک میکردم دیگه حواست بهم نیستو نمی بینی منو,اما امروز فهمیدم ک حواست هست,دیدم اون روز تو خواستی ک بابا واسطه بشه و من نتونم برم با اون عوضی... 

خدایا شکرت...  شکرت ک حواست بهم بود... وای ک چقد ب بابا حرف های بی ربطی گفتم...  وای ک چقد ساده بودم و خر... حالا اون این حرفا رو از یادش میره؟ فراموش میکنه ینی؟ 

زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehappylife913 بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 6:03

طاقت نیاوردم و باید با یکی حرف میزدم,ب امین گفتم... گفتم محمد باهام چیکار کرده... بهم گفت دیدی حرفام درست بود,دیدی گفتم عجله نکن... بعدم اصرار کرد ک باهاش با سپهر برم صبحونه ک قبول نکردم, روز بعدش دوباره اصرار کرد ک بیا بریم نوتلا بخوریم,دلم نیومد ن بگم,گفتم باشه و قرار شد 9 و نیم بریم ی نوتلا بار تو هاشمیه ک آتنا گفت قرعه کشی داره, امینم از دهنش در رفت گف اگه کیش باشه دوتایی بریم:دی و شنیدن این جمله تو اون لحظه چقد برام لذت بخش بود... نمیدونم چرا اما بهم دل گرمی میداد...  صب بخاطر من 9 و نیم پاشد اومد نوتلابار و ب حرفام گوش داد,عکسای دختره با محمد رو بهش نشون دادم. زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : مرهم للبواسير,مرهم فيوسيدين,مرهم ميبو,مرهم لعلاج البواسير,مرهم كينا كومب,مرهم للحروق,مرهم فولتارين,مرهم اليكا,مرهم فيوسيكورت,مرهم ديرموفيت, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 6:03

دیشب ساعت 2 عین ه این آشفته ها, یهو از خواب پریدم,اولین کاری ک کردم چک کردن پروفایلش بود... عکسشو باهاش گذاشته بود و زیرشم کامنت گذاشته بود واسش بهترینم...   وای ک دو نصف شب من چ زااااری نزدم,چ اشکا ک نریختم, چ ضجه هایی ک نزدم... خدا من تو رو نمی بخشم...  نمی بخشم ب خاطر امیر,بخاطر روزایی ک باهاش خوب بودم و اونم بخاطر هوسش,اون کارو در حقم کرد... خدا من تو رو نمییییی بخشم بخاطر اینکه وقتی دیگه از دوستی بریدم,خواستم ب خواستگار جواب بدم,اونم بعد این ک تمایل ما رو دید,رفت و وقتی اومد ک حالم از خودشو خونواده آشغالش ب هم میخورد... خداااا؟؟؟؟ این دفه هم, سر جریان محمدم نمی زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : نمی بخشمت آیین,نمی بخشمت,نمی بخشمت اما فراموشت میکنم,نمي بخشمت,نمی بخشمت عشقم,نمی بخشمت به خاطر,نمی بخشمت بخاطر,نمی بخشمت ای آدمک,هرگز نمیبخشمت,نمی بخشمت محاله, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 127 تاريخ : سه شنبه 11 آبان 1395 ساعت: 6:02

دیشب ی تولد و سورپرایز طور بیییییی نظیر بود. ایده تولد از اتنا بود و اجرا با امین و سپهر و صارم.  خییییلی شب خوبی بود, سه تا میز تزیین شده با قلب و شمع و گل و کیک مینیون ک امین و سپهر خریدن 

چایی و بچه ها و دست و فیلم و تبریک و کادو و وااااای خیلی خوب بود خیلی اونقد ک از الان غصه م شده ک این ترم تمومه درسم و تنها میشم...  

وای تو فیلمای تولد متوجه شدم ک هرجور شده باید وقت عمل بگیرم هاها,خدایا ی جور راضی کن مامان بابا رو خواااهشن 

زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : تولد سورپرایزی,جشن تولد سورپرایزی, نویسنده : ehappylife913 بازدید : 127 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 14:34

نیومد... شب قبل, ی سره آنلاین بود, هی میگفتم ولش کن,آخه شبای قبلم تا 2 و این حدودا دائم آنلاین می موند,دیگه دیشب عصبی شدم و گفتم منو مسخره کردی؟ با کی داری چت میکنی؟ ک شات داد و خلاصه بحث شد و بعدش گفت من نمیام.  صب امین و سپهر با اون سه تا دختره اومدن دنبالم,بهتر شد ک نیومد چون هم بابا از شانش من خونه بود و هم این ک این سه تا دختری ک امین جور کرده بود اهل ناز و عشوه و خلاصه بهتر ک نیومد...   کلی با اتنا و صار.م خندیدیم, کلی واسه صبونه کیف کردیم و ی جای خییییلی قشنگ نشستیم. کلللی با گوشی امین عکس گرفتم و امین از سر اون جریان ک عکسشو از رو پروفایلم برداشتم ناراحته ها زندگے جاریست...
ما را در سایت زندگے جاریست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehappylife913 بازدید : 128 تاريخ : يکشنبه 2 آبان 1395 ساعت: 18:30